جنگ نرم و فناوری

پیام های کوتاه
  • ۱۴ دی ۹۲ , ۱۸:۲۷
    hadeh
نویسندگان
center> قافلـه ی صبـر و بصـیـرت
با گذاشتن نظرات خودتون کمکم کنید در بهبود و روند بهتر وبلاگم از همتون که سر میزنید
ممنونم یا علی

۳۲ مطلب با موضوع «شهید» ثبت شده است

استاد علیرضا پناهیان:

 
 چرا قابیل که اهل عبادت بود 
یک‌باره دست به جنایت زد؟!
 چرا اولین جنگ بشریت بین دو خداپرست بود؟
 چه شد که در کربلا عد‌ه‌ای نمازخوان بدترین جنایت تاریخ بشر را انجام دادند؟!..
 
 همۀ خوبی‌ها بدون «زیرپا گذاشتن نفس» سرانجام از دست می‌روند!
 اگر مبارزه با هوای نفس نکنیم،
 ممکن است تمام مهربانی‌ها و خوبی‌های ما در خدمت هوای نفس ما قرار گیرد؛ 
 
در واقع «نفس امارۀ بالسوء» سوار ماست و دارد از همۀ خوبی‌های ما
 به نفع خودش استفاده می‌کند ...
 
 دشمن تو بدی‌های تو نیست! 
دشمن تو رفتارهای بدِ تو هم نیست، 
دشمن تو نفس تو است!
 
 همان نفسی که برخی اوقات از تو کارهای خوب می‌خواهد، و با همان کارهای خوب تو را به جهنم می‌برد!
 همانطور که 6000 سال عبادتِ ابلیس، او را از جهنم نجات نداد.
 لذا انسانی که وجوه مثبت و خوبی‌هایی دارد،
 اگر نفس خود را زیر پا نگذاشته باشد، خوبی‌ها و زیبایی‌هایش سرانجام تبدیل به بدی و زشتی خواهند شد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۳ ، ۲۱:۰۶
sahba

•••فراخوان ثبت نام در سپاه آخرالزمان.....!!•••

 

ای جوانان ایرانی...

امام عصر(عج)در نظر دارد برای تکمیل سپاه آخرالزمانی خود از جوانان غیور ثبت نام بعمل میاید..

این سپاه باید متشکل از313 سرباز مخلص باشد تا پروژه ظهور حضرت تکمیل گردد...

••شرایط ثبت نام...

1.ایمــــــان..

2.تقـــــوا...

3.عمـــل صالح..

 

•مدارک مورد نیــاز...

1. شش قطعه عکس زمینه سفید از آیینه قلبتان...

2. شناسنامه معرفت علمی و عملی به آقا امام عصر(عج) و دو کپی از آن..

3. کارت معافیت از گناه یا پایان دوره معصیت..

4. توبه نامه معتبر ممهور به مهر امام حسین علیه السلام..

5. واریز فیش به مبلغ1000 صلوات به حساب انتظار نزد بانک ظهور..

6. گواهینامه اسلام قلبی و اعتقاد راسخ به حضرت..

 

از متقاضیان واجد شرایط و مدارک ثبت نام درخواست رسمی بعمل می آید که..

هر چه زودتر به نزدیکترین قرارگاه امام عصر(عج) مراجعه فرمایند..

 

قرارگـــاه های ثبت نام..

1.مسجـــد..

2.حسینـــیه..

3.حــرم های مطهر...

4.هیــات های مذهبی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۳ ، ۲۰:۳۹
sahba

خواهرم !

شما خسته نشدی از جلوه نمایی تن در بازار اسیران هوی و هوس ؟!
خسته نشدی از حقارت و ضلالت ؟!
خسته نشدی از خون کردن دل مهدی فاطمه (س) ؟!
خسته نشدی از عهد شکنی های پیاپی ات با خداوند... ؟!

مرگت که رسید ؛
جسمی که سالها مایه ی فخر فروشی و جذب نگاه های هرزه بوده رهایت میکند...

آنوقت تو هستی و کوهی از گناه
تو هستی و نگاه های تحقیر آمیز
تو هستی و نگاه های اهل بیت و شهداء...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۳ ، ۲۱:۳۰
sahba


نه میخواهیم نصیحت کنیم نه حرفی از ...
بزنیم فقط این وبلاگ ما یه واقعیته تو زمانه ما دلمون خواست دوباره بزاریم و افسوس بخوریم به حال خودمون
به حال جوان های انقلاب به حال نسل گمراهمون دوستان چرا راستی چرا ما اینجوری شدیم
همه همه همه زن مرد جوان پیر همه عوض شدیم تمام افکار دنبال مادیات و دنیاطلبی  و شهوترانی...
چرا ماها اینجوری شدیم مگه ما همون ملتی نیستیم که اون همه شهید دادیم اون همه جانباز های شیمیایی قطع نخایی و...چرا چرا چرا؟؟!!
دوستان ما که خیلی می ترسیم از چی از قیامت از اینکه شهدابیان و از ما جواب بخان
از اینکه اون جوانهای ۱۶/۱۷ ساله بیان و از ما جواب بخان و بگن بعد از ما چه کار کردین با امانت ما ...
راستی ما به کجا رهسپاریم به کجا .....
تاکی همین که هستیم باشیم تاکی توعشق کشک لاف بازی خودمون خفه کنیم
این همه کشک جوک دیدی خسته نشدی
فکرمیکنی مجنون هستی اقای معشوق خانم عاشق دل شکسته دل ربا یکم فقط یکم منطقی فکرکن.
نمیخاد بگی یارو حجابش رعایت نمیکنه من چرا حجابم باید رعایت کنم
یارو چادرسرشه اون ورکفش پاشنه بلند پاشه یارو غیبت میکنه نمازم میخونه
یارو یارو یارو همش یارو پس این جورمنم بگم یاروهرشب میره سکس
منم برم سکس یاروشراب خارمنم میخام شراب خارباشم نخیرررررررجمع کن این حرفارو
ذهن ادم الکی خراب نکن اول فکرخودت باش کارت نباش به یارو اول خودت بساز
تادیگران ازت الگوبگیرن

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۳ ، ۲۱:۱۲
sahba

 

 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۳ ، ۱۴:۴۹
sahba

افسران - یادت که نرفته؟؟؟!!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۱۴
sahba


اگر چـــه "مـــــین " در زیـــر ِ پای " آوینــــــــــــــی" منفجــــــــر شـــد .. امـــا !

صـــدای انفجـــارش قلبهـــــای خفتــــه ی مـــا را بیدار کـــــــــرد...

ســـالگرد ِ شهــــادتش گـــــرامی باد..
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۴۱
sahba

قهر کرده اید انگار ؟ درست نمیگویم؟


حاجی دیگر نمیخندی ...! چه شده آن لبخندهای دائمت؟


حاجی آنطور درخودت رفته ای دلم غصه اش میشود ...سرت را بالا بگیر...


به چه می اندیشی؟


از چه دلگیری؟ ...




راستی حاجی ! قبلا ها یه عده ای میگفتند شماها رفتید بجنگید


که چه بشود؟ خودتان خواستید ،خودتان هم شهید شدید


آن وقتها جبهه میگرفتم و جوابشان را میدادم.


حالا خودمانیم حاجی، بینی و بین الله رفتی که چه بشود؟


رفتی که آزادی داشته باشیم؟


رفتی که عده ای مانتوهایشان روز به روز تنگ تر


و روسری هایشان روز به روز کوچکتر شود؟


رفتی که فاطمیه هم پارتی بگیرند و جشن های...


رفتی که عده ای دختر و پسر به هم که میرسند دست بدهند


و اگر ندهند به هم بگویند عقب مانده ؟


حاجی جان ؛ جای پلاکت را این روزها زنجیرهای قطور گرفته !


جای شلوار خاکی ات را شلوارهای پاره پوره و چاک چاک گرفته


 (که به زور پایشان نگهش میدارند)!


جای پیراهن ساده ی "مردانه ات" را تی شرت های مارک دار گرفته


(بعضا آب رفته اند) !


پسرانمان زیر ابرو بر میدارند ! دخترمان ابرو تیغ میزنند !


حاجی تو رفتی که خودت را پیدا کنی و خدایت را


اینها مانده اند و دارند خودشان را گم میکن



منبع:معبرآسمان
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۳۴
sahba

وسط سنگر دراز کشید. از کنار پتویی که به درب سنگر آویزان بود شعاع نور خورشید به صورتش می تابید. حسین به پهلوی راست خوابید و سرش را روی کتف بدون دست قرار داد. حرف حسین به شهادت و عشق با آن کشیده شده بود:

- من در این عملیات شهید می شم.
- اگر شهید شدی اسم بچه ات را چی بگذارند؟
- مهدی...
و این حرف ها بیست ساعت قبل از پرواز بود.

برای حسین کربلای 5 و نهر جاسم پایان راه این دنیایی و آخرین وداع بود؛

با گلاب شستشویش داد

رسیدیم به کارون. ضربان قلبم شدت گرفته بود. روی پل دارخوین، یاد هشتم فروردین سال شصت افتادم که نزدیک بود حسین داخل آب غرق شود.
نگاهی به صورت خونین او کردم. دندان هایش شکسته و یک تکه استخوان سینه اش روی لباسش افتاده بود.
نمی دانستیم چکار کنیم. رفتیم طرف ساختمان تعاون، خاوت بود و کسی نفهمید. یکی از بچه ها حاجی را با گلاب شستشو داد.

وای حسین

غوغایی به پا شد. فریاد وای حسین کشته شد به آسمان می رفت. تابوت روی دست ها جابجا می شد. کم کم بر اثر فشار، تابوت شکسته شد. بسیجی ها توی سر و صورت خود می زدند.
پس از چند دقیقه تابوت از هم جدا شد و شهید در بین دست های یاران از راه مانده قرار گرفت.

قیامتی بود.


گزیده ای از کتاب «جز لبخند چیزی نگفت» نوشته سید علی بنی لوحی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۴۶
sahba

روزی روزگــــآری



دختران ایران من حجاب داشتند


پوشیده بودند


و حیا حرف اول را می زد


روزی روزگــــاری



درکشورم جنگ شد

نبردی سخت و دلهره آور

اما مردان ایران من که نمرده بودند

غیرت که نمرده بود

مسلمانی که ازیادها نرفته بود

مردانی بودند از جنس غیرت

رفتند و جان دادند وآسمانی شدند


 


می پرسی برای چه؟؟؟




خواهرم!!!


برای آنکه حجابت را برنداری


برادرم!!!


برای آنکه غیرتت را به تاراج نبرند



..........


روزی روزگاری

 


ایران من ایران بود



سرشار از حیا وعفت زهرا و غیرت عباس

 


ولــــــی

 


روزگاری بود...تمام شد..



دیگر در پس کوچه های کشورم هم امنیت نیست

دیگر سربالا کردن و نگاه کردن به روبرو سخت است

دیگر دانشگاه محل تحصیل نیست

دیگر چادری های ما امّل شده اند

و

بی حجاب ها متمدن



دیگر مردهای با غیرت کوته فکرند

و

بی غیرت ها روشن فکر




وخیلی دیگرهای دیگر




(توبگو)

.
.
.

آری
.
.
.


روزی روزگاری بود...و دیگر نیـــست

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۰۳
sahba