جنگ نرم و فناوری

پیام های کوتاه
  • ۱۴ دی ۹۲ , ۱۸:۲۷
    hadeh
نویسندگان
center> قافلـه ی صبـر و بصـیـرت
با گذاشتن نظرات خودتون کمکم کنید در بهبود و روند بهتر وبلاگم از همتون که سر میزنید
ممنونم یا علی

۲۲۶ مطلب توسط «sahba» ثبت شده است

نمیدانم الان که دارن بحث توافق انجام شده رو میزنن اصلا خوشحال نیستمممممممممممم

یک عده میگن منفی بافم و عده ایییییییییییییییییییییی 

ای خدا خودت میدونی درد من چیه ...

من کربلا میخوامممممممممممممممممممممم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۳:۱۴
sahba

این روزها روزهای خاصه...شب قدر و شبهای توبه...

دلم برای پدر میسوزد که چرا جامانده از روزگار است...

آن روزهای که جنگ بود کار را تعطیل کرد تا برود جبهه...

جنگ بود و نبرد...

ولی پدر جاماند .... 

پدر در معدن ذغالسنگ کار میکرد تمام استخراج معدنها برای کارخانه پارچین استفاده میشد...

جنگ نیاز به مهمات هم داشت گفتند برگرد سرکار و با زیردستانت بیشتر ذغال استخراج کن....

جهاد شما الان دل کوه است...

پدر مجروح شد...دستش زیر سنگ ماند تا کارگرش زنده بماند...

استخوان پایش نمایان بود در بین خون و سیاهی ذغال سفیدی استخوان درخشش خاص داشت ...

یادم نمیرود ان روزها امبولانس دم درب بود برای گرفتن دفترچه بیمه و من نظاره گر پدر و زخمهایش...

اکنون روا نیست پدر بمیرد مگر کارش شهادت نبود...

دوستان دعا کنید تا پدرم جانماند ....

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۵:۳۲
sahba
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﮐﻼﺱ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪﺣﺘﻤﺎ ﯾﺎﺩﺵ ﺍﺳﺖ " ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎ ﺗﺮﺍﻧﻪ "ﻣﺠﺪﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯿﺮ ﻓﺨﺮﺍﯾﯽ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ ﮔﻠﭽﯿﻦ ﮔﯿﻼﻧﯽ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ١٢٨٨ ﺩﺭ ﺭﺷﺖ ﺑﻪﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪ .ﺗﺎ ﮐﻼﺱ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺷﺖ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﯾﭙﻠﻢ ﮔﺮﻓﺖ .ﺗﺤﺼﯿﻼﺕ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺭﺷﺘﻪ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﻭ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻭ ﻋﻠﻮﻡ ﺗﺮﺑﯿﺘﯽ
ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ ﮔﺮﻓﺖ .ﺳﺎﻝ ١٣١٢ ﺑﺎ ﺑﻮﺭﺳﯿﻪ ﺩﻭﻟﺖ ﺑﻪ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺩﺭ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﭘﺰﺷﮑﯽﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺷﺪ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﻭﻃﻦ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ١٣۵١ ﺩﺭ ﻟﻨﺪﻥﺑﻌﻠﺖ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﺧﻮﻥ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻓﺖ .
ﺍﻭ ﻋﻠﯿﺮﻏﻢ ﺩﻭﺭﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﺷﻌﺮ ﻭ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﺮﺩ .ﺷﻌﺮ " ﺑﺎﺭﺍﻥ " ﯾﮏ ﺷﻌﺮ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻗﺴﻤﺖﮐﻤﯽ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺩﺭﺳﯽ ﻣﺎ ﭼﺎﭖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﻫﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮﻣﺠﺪﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯿﺮ ﻓﺨﺮﺍﯾﯽ ‏( ﮔﻠﭽﯿﻦ ﮔﯿﻼﻧﯽ ‏) ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ .
ﻣﺘﻦ ﮐﺎﻣﻞ ﺷﻌﺮ :
ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ،
ﺑﺎ ﺗﺮﺍﻧﻪ،
ﺑﺎ ﮔﻬﺮ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ
ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ .
ﻣﻦ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺷﯿﺸﻪ ﺗﻨﻬﺎ
ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ
ﺩﺭ ﮔﺬﺭﻫﺎ،
ﺭﻭﺩﻫﺎ ﺭﺍﻩ ﺍﻭﻓﺘﺎﺩﻩ .
ﺷﺎﺩ ﻭ ﺧﺮﻡ
ﯾﮏ ﺩﻭ ﺳﻪ ﮔﻨﺠﺸﮏ ﭘﺮ ﮔﻮ،
ﺑﺎﺯ ﻫﺮ ﺩﻡ
ﻣﯽ ﭘﺮﻧﺪ، ﺍﯾﻦ ﺳﻮ ﻭ ﺁﻥ ﺳﻮ
ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮ ﺷﯿﺸﻪ ﻭ ﺩﺭ
ﻣﺸﺖ ﻭ ﺳﯿﻠﯽ،
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﯾﮕﺮ
ﻧﯿﺴﺖ ﻧﯿﻠﯽ .
ﯾﺎﺩﻡ ﺁﺭﺩ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ :
ﮔﺮﺩﺵ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﺮﯾﻦ؛
ﺧﻮﺏ ﻭ ﺷﯿﺮﯾﻦ
ﺗﻮﯼ ﺟﻨﮕﻞ ﻫﺎﯼ ﮔﯿﻼﻥ .
ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩﻡ
ﺷﺎﺩ ﻭ ﺧﺮﻡ
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۸
sahba

این روزها روزهای امتحانه

امتحان دنیوی رو اینقدر مهم گرفتم و آخرت رو بیخیال شدم که خودمم نمیدونم چی به چیه....

خدا عاقبت بخیرموون کنه...

اگه خدا دستمو نگیره میرم تو چاه ....خدا خودش مهربونه میدونه دردم چیه ....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۷
sahba

رهبر معظم انقلاب در پیام‌شان به سومین کنگره‌ى جهانى حضرت امام رضا(ع) در تاریخ ۲۶ مهرماه سال ۱۳۶۸ پس از بیان پرسش‌ها و شبهاتی پیرامون زندگانی شریف امام کاظم علیه‌السلام به آنها پاسخ می‌دهند.

در زندگینامه‌ى آن امام عالى‌مقام [امام موسى‌بن‌جعفر (علیه السّلام)]، سخن از حوادث گوناگون و بى‌ارتباط با یکدیگر و تأکید بر مقام علمى و معنوى و قدسى آن سلاله‌ى پیامبر (صلّى‌اللَّه‌علیه واله‌وسلّم) و نقل قضایاى خاندان و اصحاب و شاگردان و مباحثات علمى و کلامى و امثال آن، بدون توجه به خط جهاد مستمرى که همه‌ى عمر سى‌وپنج ساله‌ى امامت آن بزرگوار را فراگرفته بوده است، ناقص و ناتمام مى‌ماند.

تشریح و تبیین این خط است که همه‌ى اجزاى این زندگى پرفیض را به یکدیگر مرتبط مى‌سازد و تصویرى واضح و متکامل و جهت‌دار که در آن هر پدیده‌یى و هر حادثه‌یى و هر حرکتى، داراى معنایى است، ارایه مى‌کند. چرا حضرت امام صادق(علیه‌السّلام) به «مفضّل» مى‌فرماید: امر امامت این جوانک را فقط به اشخاص مورد وثوق بگو؟  و به «عبدالرحمن بن حجاج» به جاى تصریح به کنایه مى‌گوید: زره بر تن او راست آمده است؟ و به یاران نزدیک چون «صفوان جمّال» او را به علامت و نشانه معرفى مى‌کند؟ و چرا بالاخره در وصیت‌نامه‌ى خود، نام فرزندش را به عنوان وصى پس از نام چهار تن دیگر مى‌آورد که نخستین آنان «منصور عباسى» و سپس حاکم مدینه و سپس نام دو زن است؛ چنان‌که پس از ارتحال آن حضرت، جمعى از بزرگان شیعه نمى‌دانند جانشین آن بزرگوار، همین جوان بیست ساله است؟ چرا در گفتگو با هارون که به او خطاب مى‌کند: "خلیفتان یجبى الیهما الخراج"، زبان به سخن نرم و انکارآمیز مى‌گشاید؛ اما ابتدائاً در خطاب به مرد زاهد نافذالکلمه‌یى به نام «حسن بن عبداللَّه » سخن را به معرفت امام مى‌کشاند و آنگاه خود را امام مفترض‌الطّاعة، یعنى صاحب مقامى که آن روز خلیفه‌ى عباسى در آن متمکن بود، معرفى مى‌کند؟

چرا به «على‌بن‌یقطین» که صاحب منصب بلندپایه‌ى دستگاه هارون و از شیفتگان امام است، عملى تقیه آمیز را فرمان مى‌دهد؛ اما «صفوان جمّال» را بر خدمت همان دستگاه شماتت مى‌کند و او را به قطع رابطه با خلیفه فرا مى‌خواند؟ چگونه و با چه وسیله‌یى آن همه پیوند و رابطه در قلمرو گسترده‌ى اسلام، میان دوستان و یاران خود پدید مى‌آورد و شبکه‌یى که تا چین گسترده است، مى‌سازد؟

چرا «منصور» و «مهدى» و «هارون» و «هادى»، هر کدام در برهه‌یى از دوران خود، کمر به قتل و حبس و تبعید او مى‌بندند؟ و چرا چنان که از برخى روایات دانسته مى‌شود، آن حضرت در برهه‌یى از دوران سى‌وپنج ساله، در اختفا بسر برده و در قراى شام یا مناطقى از طبرستان حضور یافته و از سوى خلیفه‌ى وقت، مورد تعقیب قرار گرفته و به یاران خود سفارش کرده که اگر خلیفه درباره‌ى من از شما پرسید، بگویید او را نمى‌شناسیم و نمى‌دانیم کجاست؟

چرا هارون در سفر حجى، آن حضرت را در حدّ اعلى تجلیل مى‌کند و در سفر دیگرى دستور حبس و تبعید او را مى‌دهد و چرا آن حضرت در اوایل خلافت هارون که وى روش ملایمت و گذشت در پیش گرفته و علویان را از حبسها آزاد کرده بود، تعریفى از فدک مى‌کند که بر همه‌ى کشور وسیع اسلامى منطبق است؛ تا آن‌جا که خلیفه به آن حضرت به تعریض مى‌گوید: پس برخیز و در جاى من بنشین؟ و چرا رفتار همان خلیفه‌ى ملایم، پس از چند سال، چندان خشن مى‌شود که آن حضرت را به زندانى سخت مى‌افکند و پس از سالها حبس، حتّى تحمل وجود زندانى او را نیز بر خود دشوار مى‌یابد و او را جنایتکارانه مسموم و شهید مى‌کند؟

اینها و صدها حادثه‌ى توجه برانگیز و پرمعنى و در عین‌ حال ظاهراً بى‌ارتباط و گاه متناقض با یکدیگر در زندگى موسى‌بن‌جعفر(علیهم‌السّلام) هنگامى معنى مى‌شود و ربط مى‌یابد که ما آن رشته‌ى مستمرى را که از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظه‌ى شهادتش ادامه داشته، مشاهده کنیم. این رشته، همان خط جهاد و مبارزه‌ى ائمه(علیهم‌السّلام) است که در تمام دوران دویست‌وپنجاه ساله و در شکل‌هاى گوناگون استمرار داشته و هدف از آن، اولاً تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن و ارایه‌ى تصویرى روشن از معرفت اسلامى است و ثانیاً، تبیین مسأله‌ى امامت و حاکمیت سیاسى در جامعه‌ى اسلامى و ثالثاً، تلاش و کوشش براى تشکیل آن جامعه و تحقق بخشیدن به هدف پیامبر معظّم اسلام(صلّى‌اللَّه‌علیه‌واله) و همه‌ى پیامبران؛ یعنى اقامه‌ى قسط و عدل و زدودن انداداللَّه از صحنه‌ى حکومت و سپردن زمام اداره‌ى زندگى به خلفاءاللَّه و بندگان صالح خداوند.

منبع رجا نیوز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۳۰
sahba

داشتم در مورد موبایل و زندگی الان برای دانشگاه تو سایتها میچرخیدم صحبت های حجه الاسلام علیرضا پناهیان نظرمو جلب کرد...

"بعضی وقت‌ها ما متوجه برخی جزییات مهم نیستیم و تذکرات کلی، ما را به نتیجۀ رفتاری مورد نظر نمی‌رساند. لذا باید به جزییات پرداخت و به دستورالعمل‌های روشنی دست یافت تا زندگی ما را از خطرات مهم نجات بدهد. چه دل‌های باصفا و اندیشه‌های قوی فراوانی که با بی‌دقتی در جزییات، تمام فرصتها و قوای خود را برای رشد کافی از دست می‌دهند و پس از یک عمر آرزومندی برای رسیدن به قله‌های کمال و موفقیت از حداقل توانایی‌ها هم بازمی‌مانند. یکی از عوامل مهم رشد یک انسان دقت در نوع رفتارهایی است به صورت روزمره انجام می‌دهد و سبک زندگی او را تشکیل می‌دهد.

 
آنچه مهم‌تر از رفتارهای خوب و بد ماست، عادت‌هایی است که این رفتارها در ما به جای می‌گذارند. بدترین قسمت یک رفتار بد، عادت بدی است که در ذهن و روحیۀ ما به جای می‌گذارد؛ و بهترین قسمت یک رفتار خوب عادت خوبی است که در ذهن و روحیۀ ما به جای می‌گذارد. به همین دلیل به شدت باید از مداومت بر رفتار غلط پرهیز کرد، حتی اگر این رفتار یک گناه واضح نباشد؛ اما رفتاری باشد که عادت بدی از خود به جای می‌گذارد. شاید به همین دلیل در روایات بر «مداومت بر رفتار خوب» اینقدر تاکید شده است. اگر یک رفتار اندکی ناصحیح باشد، اما انسان دائما آن را انجام دهد می‌تواند عامل هلاکت انسان بشود.
 
یکی از بدترین عادت‌ها که زمینه‌ساز محرومیت‌های فراوان از معنویت و عقلانیت می‌شود و استعدادهای انسان را نابود می‌کند، عادت به بی‌نظمی و عادت به رفتار منفعلانه است. کسی که بی‌برنامه زندگی کند و زمان‌بندی دقیق و صحیحی برای بسیاری از رفتارهای خود نداشته باشد، دائما منفعلانه رفتار خواهد کرد، و این سبک زندگی منجر به از دست رفتن قدرت تمرکز و دیگر قوای ذهنی او خواهد شد.
 
امروزه مهمترین عامل سبک زندگی نامنظم، خصوصاً در بخش رفتارهای ذهنی، رسانه‌های دیداری و شنیداری هستند؛ که تماماً در گوشی همراه شما تجمیع شده است. باید به گوشی همراه به عنوان یک عامل قدرتمند که می‌تواند تمام قوای ذهنی انسان را نابود کند نگاه کنیم؛ خصوصاً اگر در گوشی همراه خود انواع شبکه‌های اجتماعی و نرم‌افزارهای اطلاع‌رسانی را نصب کرده باشیم. اگر برنامه منظم و متقنی برای استفاده از گوشی همراه خود نداشته باشیم، دچار یک زندگی انفعالی شدید و درماندگی گسترده خواهیم شد.
 
اما همین زمینۀ درماندگی، می‌تواند بستر بالندگی قرار گیرد، زیرا کنترل مراجعۀ منظم و هدفمند به گوشی همراه، می‌تواند قدرت ارادۀ انسان را تقویت کند و آدم را به برخی از صفات برجستۀ روحی و ذهنی برساند. انواع پیام‌های گوشی همراه شما، حتی اگر همیشه حدیث و اخبار مهم و مفید باشد، به صورت نامنظم در هر لحظه ای از شبانه‌روز به شما می‌رسد، اگر شما با همان بی‌نظمی که پیام‌ها را دریافت می‌کنید، به صورت منفعلانه به گوشی مراجعه کنید و آن اطلاعات و اخبار خوب و مفید را مطالعه نمایید، به مرور بسیاری از قوای ذهنی خود را از دست خواهید داد؛ و چیزی از قدرت حافظه و تمرکز شما باقی نخواهد ماند.
 
اساساً نباید با گوشی همراه صرفاً به عنوان یک وسیلۀ سرگرمی و تفریح برخورد کرد. ولی از آنجایی که سرگرم‌کننده بودن گوشی همراه، خصوصاً با این‌همه نرم افزارهای متنوع، یک امر اجتناب ناپذیر شده است، باید برای این سرگرمی نظمی قرار داد. انسان باید برای تفریحات خودش برنامه داشته باشد، خصوصاً اگر نیاز دارد به بالاترین سطح رشد خود برسد و از سطحی ماندن خود متنفر است. مهمترین عنصر نظم در استفاده از گوشی همراه این است که در زمان و مدت معینی به مطالعه بپردازد و به مقدار مشخصی، ولو تقریبی، به تولید و ارسال پیام‌های رسانه‌ای خود اقدام نماید.
رجانیوز27دیماه93
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۲۴
sahba

دلم گرفته از خیلی ها چیزها....

تنگ شده برای خیلی چیزها...

دلم تنگ دستهای سیاه و پینه بسته پدرمه که از کار برمیگشت با اون روی سیاه دست نوازش برسرم میکشید....

ان روزها به پدر افتخار نمیکردم چون یک معدنچی ذغالسنگ بود...همیشه سیاه و کثیف از کار برمیگشت...

ولی الان چقدر خجالت میکشم از روی پدر...

الان افتخار میکنم که پول حلال سرسفره ما بود هرچند اندک....

الان دست نوازش پدر را میخواهم...ولی او دیگر بمن نزدیک نمیشد و من بیتاب کودکی ............

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۱۱
sahba

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۳۶
sahba

     امشب دیرتر ازهرشب به خانه آمدم،

پدرم گفت:مجید کجایی؟چی شده اینقدر سرحال بنظر میآی؟

گفتم پدر،نمیدونی چه خبره،همه خوشحالند،ریختن توخیابون وشادی می کنند،منم با دوستام زدیم ورقصیدیم!

پدرم گفت:بخاطرچی؟

گفتم،مگه نمیدونی همه چی تموم شد،با دنیا توافق کردیم!

پدرگفت:سرچی؟

گفتم،سر سر...یهو زبونم بند اومد!

"نمیدونستم چی بگم،آخه پدراهل منطقه،بایددلیل می آوردم..."

گفتم:تحریم ها برداشته میشه،

گفت:شده،یامیشه؟خب دیگه،

گفتم:حق هسته ای ما را پذیرفتن،

گفت:یعنی ما میتونیم مثل اونها انرژی هسته ای تولیدکنیم؟

گفتم:نه،تا15سال فعلا بایست صبرکنیم،

گفت:تا آن موقع اونها وامی ایستن، تا بهشون برسیم؟

گفتم:باباجون،عوضش وضع اقتصادی مون خوب میشه،همه چیزارزان میشه،بیکاری ازبین میره،و...

گفت:یعنی آمریکا دیگردست ازسرمون برمیداره؟

گفتم:چی بگم ولله!!

گفت:پسر!خام نشو،کسی برای وعده های میشود ومیشه وخواهدشد،اینقدرخوشحالی نمیکنه،

اینو گفت وبا لبخندمعناداری به رختخوابش رفت،

...یهو بخودم آمدم،که ای دل غافل راست میگه،ما پشت حجله خونه ای رقصیدیم که خالیه،قراره درآینده شایدعروسی یا دامادی پیدا بشن و...

"چقدربه حماقتم خندیدم وبیاداین جمله استادم افتادم که،

 

"آی هیچ برای هیچ،اینقدربخودت نپیچ..."

خدا را شکرالان میدونم واسه چی ناراحتم...

 

"دلنوشته جوانی درفضای مجازی"

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۳۲
sahba


زند‌گی تعطیل می‌شود.
کاش می‌شد زودتر بیایی،
روزهای تعطیل
واقعا غم انگیزاَند !

اللهم عجل لولیک الفرج
 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۳۰
sahba