جنگ نرم و فناوری

پیام های کوتاه
  • ۱۴ دی ۹۲ , ۱۸:۲۷
    hadeh
نویسندگان
center> قافلـه ی صبـر و بصـیـرت
با گذاشتن نظرات خودتون کمکم کنید در بهبود و روند بهتر وبلاگم از همتون که سر میزنید
ممنونم یا علی

از خودم خسته شده ام....

از راهم....

از زندگیم...

نه اینقدر خوبم که دلم خوش باشه...

نه اینقدر بد که بگم این زندگی حقمه...

بین شرق و غرب زمانه مانده ام...

سست عنصر شده ام....

ارباب تو دستم بگیر کم آورده ام...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۲۲
sahba

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۸
sahba

مرحوم علامه طباطبائی میفرمودند :
گاهی بعضی صفات زشت در وجود انسان است؛ نمی تواند آن صفت زشت و بد را از خود دور کند، نمیتواند خودش را از ان صفت شستشو بدهد،
* عاجز می شود *

آن وقت است که باید عجــــزش را محضر خدای متعال عرضه بدارد
و بگوید خدایا *عاجزم* 

تلاش کردم نتوانستم درمان کنم...
یا طبیب من لاطبیب له ...
خـــــود به دادم بــــــــــرس ای طبـــــیب!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۹:۰۹
sahba

نگو، "سی هــزار کوفی" ، کربلا آمدن،

"حسیـن" را بکشند!! "کوفی" که می گویی،

دور " خودم" و " خودت" را" خط قـرمزی" می کشی!!

بگو : " سی هزار گنـــه کــار"!!

آن وقت،مــا هم تـــا "تـرک گــنـاه" نکرده باشیم.

در این "دایـــره" هــستــیم!

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۸:۵۶
sahba

امشب بعد اینکه همه حاجات هاتون رو خواستید 

یک بنده خدایی هست حدود1200ساله منتظره...

براش دعا کنید...

غریبه...

ثواب داره....

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۳:۲۹
sahba

نمیدانم الان که دارن بحث توافق انجام شده رو میزنن اصلا خوشحال نیستمممممممممممم

یک عده میگن منفی بافم و عده ایییییییییییییییییییییی 

ای خدا خودت میدونی درد من چیه ...

من کربلا میخوامممممممممممممممممممممم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۳:۱۴
sahba

این روزها روزهای خاصه...شب قدر و شبهای توبه...

دلم برای پدر میسوزد که چرا جامانده از روزگار است...

آن روزهای که جنگ بود کار را تعطیل کرد تا برود جبهه...

جنگ بود و نبرد...

ولی پدر جاماند .... 

پدر در معدن ذغالسنگ کار میکرد تمام استخراج معدنها برای کارخانه پارچین استفاده میشد...

جنگ نیاز به مهمات هم داشت گفتند برگرد سرکار و با زیردستانت بیشتر ذغال استخراج کن....

جهاد شما الان دل کوه است...

پدر مجروح شد...دستش زیر سنگ ماند تا کارگرش زنده بماند...

استخوان پایش نمایان بود در بین خون و سیاهی ذغال سفیدی استخوان درخشش خاص داشت ...

یادم نمیرود ان روزها امبولانس دم درب بود برای گرفتن دفترچه بیمه و من نظاره گر پدر و زخمهایش...

اکنون روا نیست پدر بمیرد مگر کارش شهادت نبود...

دوستان دعا کنید تا پدرم جانماند ....

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۵:۳۲
sahba
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﮐﻼﺱ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪﺣﺘﻤﺎ ﯾﺎﺩﺵ ﺍﺳﺖ " ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎ ﺗﺮﺍﻧﻪ "ﻣﺠﺪﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯿﺮ ﻓﺨﺮﺍﯾﯽ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ ﮔﻠﭽﯿﻦ ﮔﯿﻼﻧﯽ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ١٢٨٨ ﺩﺭ ﺭﺷﺖ ﺑﻪﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪ .ﺗﺎ ﮐﻼﺱ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺷﺖ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﯾﭙﻠﻢ ﮔﺮﻓﺖ .ﺗﺤﺼﯿﻼﺕ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺭﺷﺘﻪ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﻭ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻭ ﻋﻠﻮﻡ ﺗﺮﺑﯿﺘﯽ
ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ ﮔﺮﻓﺖ .ﺳﺎﻝ ١٣١٢ ﺑﺎ ﺑﻮﺭﺳﯿﻪ ﺩﻭﻟﺖ ﺑﻪ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺩﺭ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﭘﺰﺷﮑﯽﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺷﺪ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﻭﻃﻦ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ١٣۵١ ﺩﺭ ﻟﻨﺪﻥﺑﻌﻠﺖ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﺧﻮﻥ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻓﺖ .
ﺍﻭ ﻋﻠﯿﺮﻏﻢ ﺩﻭﺭﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﺷﻌﺮ ﻭ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﺮﺩ .ﺷﻌﺮ " ﺑﺎﺭﺍﻥ " ﯾﮏ ﺷﻌﺮ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻗﺴﻤﺖﮐﻤﯽ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺩﺭﺳﯽ ﻣﺎ ﭼﺎﭖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﻫﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮﻣﺠﺪﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯿﺮ ﻓﺨﺮﺍﯾﯽ ‏( ﮔﻠﭽﯿﻦ ﮔﯿﻼﻧﯽ ‏) ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ .
ﻣﺘﻦ ﮐﺎﻣﻞ ﺷﻌﺮ :
ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ،
ﺑﺎ ﺗﺮﺍﻧﻪ،
ﺑﺎ ﮔﻬﺮ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ
ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ .
ﻣﻦ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺷﯿﺸﻪ ﺗﻨﻬﺎ
ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ
ﺩﺭ ﮔﺬﺭﻫﺎ،
ﺭﻭﺩﻫﺎ ﺭﺍﻩ ﺍﻭﻓﺘﺎﺩﻩ .
ﺷﺎﺩ ﻭ ﺧﺮﻡ
ﯾﮏ ﺩﻭ ﺳﻪ ﮔﻨﺠﺸﮏ ﭘﺮ ﮔﻮ،
ﺑﺎﺯ ﻫﺮ ﺩﻡ
ﻣﯽ ﭘﺮﻧﺪ، ﺍﯾﻦ ﺳﻮ ﻭ ﺁﻥ ﺳﻮ
ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮ ﺷﯿﺸﻪ ﻭ ﺩﺭ
ﻣﺸﺖ ﻭ ﺳﯿﻠﯽ،
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﯾﮕﺮ
ﻧﯿﺴﺖ ﻧﯿﻠﯽ .
ﯾﺎﺩﻡ ﺁﺭﺩ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ :
ﮔﺮﺩﺵ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﺮﯾﻦ؛
ﺧﻮﺏ ﻭ ﺷﯿﺮﯾﻦ
ﺗﻮﯼ ﺟﻨﮕﻞ ﻫﺎﯼ ﮔﯿﻼﻥ .
ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩﻡ
ﺷﺎﺩ ﻭ ﺧﺮﻡ
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۸
sahba

این روزها روزهای امتحانه

امتحان دنیوی رو اینقدر مهم گرفتم و آخرت رو بیخیال شدم که خودمم نمیدونم چی به چیه....

خدا عاقبت بخیرموون کنه...

اگه خدا دستمو نگیره میرم تو چاه ....خدا خودش مهربونه میدونه دردم چیه ....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۷
sahba

رهبر معظم انقلاب در پیام‌شان به سومین کنگره‌ى جهانى حضرت امام رضا(ع) در تاریخ ۲۶ مهرماه سال ۱۳۶۸ پس از بیان پرسش‌ها و شبهاتی پیرامون زندگانی شریف امام کاظم علیه‌السلام به آنها پاسخ می‌دهند.

در زندگینامه‌ى آن امام عالى‌مقام [امام موسى‌بن‌جعفر (علیه السّلام)]، سخن از حوادث گوناگون و بى‌ارتباط با یکدیگر و تأکید بر مقام علمى و معنوى و قدسى آن سلاله‌ى پیامبر (صلّى‌اللَّه‌علیه واله‌وسلّم) و نقل قضایاى خاندان و اصحاب و شاگردان و مباحثات علمى و کلامى و امثال آن، بدون توجه به خط جهاد مستمرى که همه‌ى عمر سى‌وپنج ساله‌ى امامت آن بزرگوار را فراگرفته بوده است، ناقص و ناتمام مى‌ماند.

تشریح و تبیین این خط است که همه‌ى اجزاى این زندگى پرفیض را به یکدیگر مرتبط مى‌سازد و تصویرى واضح و متکامل و جهت‌دار که در آن هر پدیده‌یى و هر حادثه‌یى و هر حرکتى، داراى معنایى است، ارایه مى‌کند. چرا حضرت امام صادق(علیه‌السّلام) به «مفضّل» مى‌فرماید: امر امامت این جوانک را فقط به اشخاص مورد وثوق بگو؟  و به «عبدالرحمن بن حجاج» به جاى تصریح به کنایه مى‌گوید: زره بر تن او راست آمده است؟ و به یاران نزدیک چون «صفوان جمّال» او را به علامت و نشانه معرفى مى‌کند؟ و چرا بالاخره در وصیت‌نامه‌ى خود، نام فرزندش را به عنوان وصى پس از نام چهار تن دیگر مى‌آورد که نخستین آنان «منصور عباسى» و سپس حاکم مدینه و سپس نام دو زن است؛ چنان‌که پس از ارتحال آن حضرت، جمعى از بزرگان شیعه نمى‌دانند جانشین آن بزرگوار، همین جوان بیست ساله است؟ چرا در گفتگو با هارون که به او خطاب مى‌کند: "خلیفتان یجبى الیهما الخراج"، زبان به سخن نرم و انکارآمیز مى‌گشاید؛ اما ابتدائاً در خطاب به مرد زاهد نافذالکلمه‌یى به نام «حسن بن عبداللَّه » سخن را به معرفت امام مى‌کشاند و آنگاه خود را امام مفترض‌الطّاعة، یعنى صاحب مقامى که آن روز خلیفه‌ى عباسى در آن متمکن بود، معرفى مى‌کند؟

چرا به «على‌بن‌یقطین» که صاحب منصب بلندپایه‌ى دستگاه هارون و از شیفتگان امام است، عملى تقیه آمیز را فرمان مى‌دهد؛ اما «صفوان جمّال» را بر خدمت همان دستگاه شماتت مى‌کند و او را به قطع رابطه با خلیفه فرا مى‌خواند؟ چگونه و با چه وسیله‌یى آن همه پیوند و رابطه در قلمرو گسترده‌ى اسلام، میان دوستان و یاران خود پدید مى‌آورد و شبکه‌یى که تا چین گسترده است، مى‌سازد؟

چرا «منصور» و «مهدى» و «هارون» و «هادى»، هر کدام در برهه‌یى از دوران خود، کمر به قتل و حبس و تبعید او مى‌بندند؟ و چرا چنان که از برخى روایات دانسته مى‌شود، آن حضرت در برهه‌یى از دوران سى‌وپنج ساله، در اختفا بسر برده و در قراى شام یا مناطقى از طبرستان حضور یافته و از سوى خلیفه‌ى وقت، مورد تعقیب قرار گرفته و به یاران خود سفارش کرده که اگر خلیفه درباره‌ى من از شما پرسید، بگویید او را نمى‌شناسیم و نمى‌دانیم کجاست؟

چرا هارون در سفر حجى، آن حضرت را در حدّ اعلى تجلیل مى‌کند و در سفر دیگرى دستور حبس و تبعید او را مى‌دهد و چرا آن حضرت در اوایل خلافت هارون که وى روش ملایمت و گذشت در پیش گرفته و علویان را از حبسها آزاد کرده بود، تعریفى از فدک مى‌کند که بر همه‌ى کشور وسیع اسلامى منطبق است؛ تا آن‌جا که خلیفه به آن حضرت به تعریض مى‌گوید: پس برخیز و در جاى من بنشین؟ و چرا رفتار همان خلیفه‌ى ملایم، پس از چند سال، چندان خشن مى‌شود که آن حضرت را به زندانى سخت مى‌افکند و پس از سالها حبس، حتّى تحمل وجود زندانى او را نیز بر خود دشوار مى‌یابد و او را جنایتکارانه مسموم و شهید مى‌کند؟

اینها و صدها حادثه‌ى توجه برانگیز و پرمعنى و در عین‌ حال ظاهراً بى‌ارتباط و گاه متناقض با یکدیگر در زندگى موسى‌بن‌جعفر(علیهم‌السّلام) هنگامى معنى مى‌شود و ربط مى‌یابد که ما آن رشته‌ى مستمرى را که از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظه‌ى شهادتش ادامه داشته، مشاهده کنیم. این رشته، همان خط جهاد و مبارزه‌ى ائمه(علیهم‌السّلام) است که در تمام دوران دویست‌وپنجاه ساله و در شکل‌هاى گوناگون استمرار داشته و هدف از آن، اولاً تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن و ارایه‌ى تصویرى روشن از معرفت اسلامى است و ثانیاً، تبیین مسأله‌ى امامت و حاکمیت سیاسى در جامعه‌ى اسلامى و ثالثاً، تلاش و کوشش براى تشکیل آن جامعه و تحقق بخشیدن به هدف پیامبر معظّم اسلام(صلّى‌اللَّه‌علیه‌واله) و همه‌ى پیامبران؛ یعنى اقامه‌ى قسط و عدل و زدودن انداداللَّه از صحنه‌ى حکومت و سپردن زمام اداره‌ى زندگى به خلفاءاللَّه و بندگان صالح خداوند.

منبع رجا نیوز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۳۰
sahba