پدرم شهادت لیاقت میخواد
پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۳۲ ب.ظ
این روزها روزهای خاصه...شب قدر و شبهای توبه...
دلم برای پدر میسوزد که چرا جامانده از روزگار است...
آن روزهای که جنگ بود کار را تعطیل کرد تا برود جبهه...
جنگ بود و نبرد...
ولی پدر جاماند ....
پدر در معدن ذغالسنگ کار میکرد تمام استخراج معدنها برای کارخانه پارچین استفاده میشد...
جنگ نیاز به مهمات هم داشت گفتند برگرد سرکار و با زیردستانت بیشتر ذغال استخراج کن....
جهاد شما الان دل کوه است...
پدر مجروح شد...دستش زیر سنگ ماند تا کارگرش زنده بماند...
استخوان پایش نمایان بود در بین خون و سیاهی ذغال سفیدی استخوان درخشش خاص داشت ...
یادم نمیرود ان روزها امبولانس دم درب بود برای گرفتن دفترچه بیمه و من نظاره گر پدر و زخمهایش...
اکنون روا نیست پدر بمیرد مگر کارش شهادت نبود...
دوستان دعا کنید تا پدرم جانماند ....
۹۴/۰۴/۱۸