جنگ نرم و فناوری

پیام های کوتاه
  • ۱۴ دی ۹۲ , ۱۸:۲۷
    hadeh
نویسندگان
center> قافلـه ی صبـر و بصـیـرت
با گذاشتن نظرات خودتون کمکم کنید در بهبود و روند بهتر وبلاگم از همتون که سر میزنید
ممنونم یا علی

۲۲۶ مطلب توسط «sahba» ثبت شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۱۷
sahba

دلگیر نشو از آدما !

نیش زدن طبیعت بعضیهاشونه !
همین هایی که سال هاست که به هوای بارانی میگویند :
خــــــراب...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۱۲
sahba

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۲ ، ۱۵:۱۳
sahba
میدونید تو قطب شمال گرگ ها رو چطوری شکار میکنند؟؟

روی تیغه ای خون می ریزند و  اونو توی یک قالب یخی قرار میدن و در طبیعت رها میکنن

گرگ هم به هوای بوی خون ب طرف این قالب میاد و شروع به لیس زدن این قالب میکنه

در اثر این لیس زدن یخ آب شده و تیغه زبان گرگ رو میبره..گرگ هم خون بیشتری میبینه و

تصور میکنه شکار خوبی به دست آورده...پس بیشتر لیس میزنه و همین طور خون خودش رو میخوره

اون قدر از گرگ خون میره  ک این جوری توسط خودش میمیره..





و  این همون کاری است ک ماهواره باهاتون میکنه...خودت ،خودت رو میکشی..



تصور میکنی گرگ دانایی هستی ولی در واقع تو قربانی یک سیستم کثیف شدی..

لقمه هایمان را حرام نکنیم..


دجال رو از خونه بیرون کنیم....
.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۰۰
sahba

دریک باغ که پرنده های زیبا زندگی می کردند

یک کلاغ سیاه وزشت بودکه آرزوداشت زیباترین 

پرنده ی جهان باشد.یک روزکه داشت پروازمی کرد 

یک جا دوگر را دید که داشت گریه می کرد .:-B

کلاغ پیش جادوگر رفت  و پرسید :چرا داری گریه می کنی ؟=))

جادوگر گفت : برای اینکه چوب جادوگریم را گم کردم .اگر تو 

چوبم را پیدا کنی کاری میکنم تا زیباترین پرنده جهان بشوی .>:)

کلاغ قبول کرد و به دنبال چوب جادوگر گشت تا آنرا پیدا کرد 

و به باغ برگشت و جادوگر او را به زیباترین پرنده تبدیل کرد .:)]

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۵۰
sahba

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۵۲
sahba

خودت گفته بودی فقط از من بخواه.
با این کوله بار سنگین،
حالا دلم بهانه می گیرد:
دلم برای آسمان
آن آبی بیکران؛
برای ستاره ها؛
برای پرواز؛
دلم برای هرچه آن بالاست
تنگ شده.
دیدی چه شد:
حالا شده ام خاک نشین ترین پرنده ی آسمان تو.
اصلا من آن سبد را رها کردم،
من همه ی بار سنگینم را واگذاشتم،
و بالم را گشودم
که تو را ببینم
ای که صدایم کردی،
من اینجا پشت در مانده ام:
درمانده.
تو گاهی هم در را باز کنی،
من به نگاهی دلخوشم
که من از تو فقط
خودت را می خواهم.
من حتی "خودم" را
پشت در جا گذاشتم
تا فقط اسم تو بماند:

کریم خطابخش بخشنده ی مهربان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۲ ، ۱۹:۴۲
sahba

دوست پسری می داشتم... خیلی دوسش می داشتم...

گرگه اومد و بردش....

نقشه کشید و


 خوردش حالا همگی با هم دمش گرم ......

ﺩﻣﺸﮕﺮﻡ .... ﺩﻣﺸﮕﺮﻡ ...... ﺩﻣﺸﮕﺮم ...

ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ

 ﺍﻭ  ﻋﻘﺒﻴﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ

 

ﺩﺳﺘﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭ ﺟﻴﻐﻮﻭﻭﻭﻭ ﻫﻮﻭﻭﺭﺭﺭﺭﺭﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ


خدایش چی فکر کردی منم اهل این حماقت هام....

کم نه...........

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۲۷
sahba

 قسمتی از وصیت نامه شهید نور علی شوشتری :  

دیروز از هر چه بود گذشتیم ،  

امروز از هر چه بود گذشتیم ...

آنجا در پناه سنگر بودیم و اینجا در پناه میز ...

دیروز در پی گمنامی بودیم و امروز

بدنبال آنیم که ناممان گم نشود...

دیروز بر درب اتاقمان می نوشتیم یا حسین فرماندهی از آن توست .

امروز می نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید .

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم ...

بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم ...‌

آزادمان کن تا اسیر نگردیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۴۸
sahba



مادر...

به دنبال که می گردی که اینچنین چشمانت اسم ها را رصد می کند

باز هم چادرسیاهت را سر کردی وبا هزار امید و آرزو به دیدار شهدا آمده ای...

  آن عکس کیست دستت گرفته ای!.

باز هم پیکر شهید دیدی و بغض کردی!..

بازهم یاد یوسف گمشده ات افتادی..

بازهم دلت هوای فرزند کرد..

آه ببخش مرا...ببخش که داغ دلت را تازه کردم...حتما می خواهی بگویی مادر نشدی

بدانی چه می کشم...

تو راست می گویی... اصلا هر چه بگویی حق داری ...می دانم پاسدار خون شهدا نبودیم ..

شهدا را به خاک سپردیم و یادشان را کمرنگ کردیم

خیر سرمان نام اتوبان و خیابان به اسمشان زدیم اما دلمان را به نام هایی دیگر..

تو راست می گویی آنقدر سرمان شلوغ شده که فرزند تو و امثال او را از یاد برده ایم..

اما مادر...

تو برایمان دعا کن...

از فرزندت بخواه برایمان دعا کند...

 برای حالمان، دلمان، سرگشتگی و دلمردگی این روزهایمان دعا کنید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۰۲
sahba