دلایل بودنم را مــــــــرور میکنم هر روز!
هر روز از تعدادشان کــــــــم میشود!
آخرین باری که شمردمشان
تنها یک دلیل برایم مانده بود..!
آنهــــــــــم دیدن تو بود !!
دلایل بودنم را مــــــــرور میکنم هر روز!
هر روز از تعدادشان کــــــــم میشود!
آخرین باری که شمردمشان
تنها یک دلیل برایم مانده بود..!
آنهــــــــــم دیدن تو بود !!
دلم ﻣــﮯ ﺧــﻮﺁﻫَــﺪ ﺁﺭاﻡ ﺻـِـﺪﺍﻳَﺖ ﮐُــﻨَــﻢ:
ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ ﯾـﺎ ﺷـﺎﻫـِﺪَ ﮐُـﻞِّ ﻧـَﺠْـﻮﻯ
ﻭ ﺑـِـﮕـــــــــﻮﯾَــﻢ ﺗــﻮ ﺧــﻮﺩ ِ ﺁﺭاﻣـِـــــــــﺸــﮯ
ﻭ ﻣـَـﻦ ﺧــﻮﺩ ِ ﺧــﻮﺩ ِ ﺑــﯿــﻘَــﺮﺁﺭ...
ﺧﺪﺍﯾــــــﺎ !
ﺧــــﺮﺍﺑﺖ ﻣﯽ ﺷــــﻮﻡ
ﻣﺮﺍ ﻫﺮ ﮔــــﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧـــــﻮﺍﻫﯽ ﺑﺴـــــﺎﺯ ...
ﺍِﻟﻬـــــﯽ ﻭَ ﺭَﺑـّــــﯽ ﻣَﻦْ ﻟـــــﯽ ﻏَﯿْﺮُﮐـْـــ
این روزها با دیدن عکس هر کدوم از شهدای حرم دلم میگیره...
لیاقت شهادت که ندارم.....مردن هم دوست ندارم....
میگم شهادت فرشتگان خنده اشون میگیره با کدوم عمل و....
شب شهادت حضرت زهرا (س) شهادت میخوام....
میدونم غرق گناهم....میدونم بدبختم....ولی شهادت میخوام...
امشب شب شهادت مظلومانه یک مادره....
کوچه و درد و سیلی ....
صورت نیلی ...
هوای شهر دوباره مسموم شده نفس کم اوردم....
دلم گریونه....
یازهرا(س)
درخونه ی یکی ،
خودش خجالت میکشه ،
شرم میکنه !
دوبارش که شد چهار بار
طرفم مثل روز اول دیگه تحویل نمیگیره ..
ماهم که با معرفت
خدارو با خودمون قیاس میکنیم
خدای متعال میگه ببین
من اون "یکی" که گفتی نیستم !
ان الله یحب التوابین .
توّاب یعنی کسی که
هی پشت بندِ هم توبه میکنه ،
هی که توبه کرد ،
هی بیشتر عزیز میشه !
عزیز من ..
انقد زیادی خوبی که هیچ وقت نشد
معادلاتتو بفهمیم !
ببخش
توهین محترمانه !
توهینِ بالبخند ..
خدا میگه من میبخشم ،
ان الله یغفر الذنوب ، جمیعا !
یعنی
باورکن گناهاتو میبخشم ، همشو !
میگه همشو که نمیشه ..
یعنی من باور نمیکنم ..!
خدا میگه من روزی میدم ،
انّ الله یرزق من یشاء ، بغیر حساب !
خدای تو روزی میده به هرکی که بخواد ،
بدون حساب و کتابی که تو ،
تو ذهنت درست کردی !
بغیر حساب معنیش این نیست که
حساب و کتاب نداره !
معنیش اینه تو برای خدا
اندازه ی یه رئیس بانک اگه یقین داشتی ،
میدونستی میتونه از این
وام های بدون نوبته بدون پیش پرداخته
بدون ضامنه بدون بازپرداخته بدون همه چی بت بده ..
میگه نمیشه که !
اومدیمو من ازدواج کردم
خدا یادش رفت ..!
اومدیمو زد زیرش ..
اومدیمو ..
علی اللّهی که نمیشه کار کرد ..
امضایی ، چکی ، سفته ای ...
از خدا چک و امضا و سفته میخواد ..
بابا معرفت ..
در آغاز امروز
میتواند مسیرشمارا تغییر دهد !
مهدیباوران،
زندگی عجیبی ندارند ،
جز آنکه لحظاتی را
که ما آنهارا خالی میگذاریم ،
با یاد حضرت و دعا برای ظهورش پر میکنند !
یک دعای فرج میتواند
توجه و عنایت خاص حضرت را
نسبت به شما جلب کند .
💐
شاید جالب باشه برات بدونی که حداقلِ انتظار خدا از ما رفتار حداکثریه ..
نمیگه نرو پی نامحرم ..
اون که هیچ ..
میگه یه یوسف بود ،
نامحرم اومد سراغش ،
همه چیزم مهیّا کرد ،
کاخ بود ، فرصت بود ، امنیت بود ،
گشت ارشادم نبود کسی هم نبود ببینتش !
تازه طرفش ، تهدیدشم کرد !
گفت اگه با من نباشی زندانت میکنم ،
آبروتم میبرم ، تهمت هم بهت میزنم ،
از کار هم بی کارت میکنم ..!
بعد با این همه ،
یوسف گفت : معاذ الله انه ربی !
خدا داره میبینه !
من نیستم .. و خدا یوسف رو حجت میاره برای جوونها ..
عه ! اینکه شد حداکثری !
مگه ته ش یوسفِ نیست !؟
یه خط وصیت یکی از شهداست تو جواب تو ...
دقت کردی وصیت شهدا چقد میچسبه ؟
هزار تا کتاب اخلاقی اندازه ی یه وصیت نامه ی شهید نمیتونه اثر بذاره ، چرا ؟!
تو وصیتش برای من و شما نوشته :
عزیز من : ما از حلالش گذشتیم ، شما از حرامش نمیتونید بگذرید !؟ یوسف چشم بر حرام پوشوند ،
شهید چشم رو حلال خدا بست ...
کدومش بالاتره ؟! کدومش سخت تره !؟
انتظار حداکثری ینی این ...
دست خودت و نبندی با انتظارای حداقلی ها ..
شرایط بد و جامعه ی بد و.. اینا بهانس .
میخوان عیار مرد و بسنجن !
بسم الله ..
#شهاب_افشار
وقتی هانی بن عروه را با سر و روی مجروح به زندان افکندند، سربازان و افراد قبیلهی او اطراف قصر عبیداللَّه زیاد را به کنترل خود درآوردند.
ابن زیاد ترسید. آنها میگفتند: شما هانی را کشتهاید. ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین اگر هانی زنده است، به مردمش خبر بده. شریح دید هانی بن عروه زنده، اما مجروح است. تا چشم هانی به شریح افتاد، فریاد برآورد: ای مسلمانان! این چه وضعی است؟! پس قوم من چه شدند؟! چرا سراغ من نیامدند؟! چرا نمیآیند مرا از اینجا نجات دهند؟! مگر مردهاند؟ شریح قاضی گفت: میخواستم حرفهای هانی را به کسانی که دورِ دارالاماره را گرفته بودند، منعکس کنم. اما افسوس که جاسوس عبیداللَّه آنجا حضور داشت و جرأت نکردم! جرأت نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما میگوییم ترجیح دنیا بر دین! شاید اگرشریح همین یک کار را انجام میداد، تاریخ عوض میشد.
اگر شریح به مردم میگفت که هانی زنده است، اما مجروح در زندان افتاده و عبیداللَّه قصد دارد او را بکشد، با توجّه به اینکه عبیداللَّه هنوز قدرت نگرفته بود، آنها میریختند و هانی را نجات میدادند. با نجات هانی هم قدرت پیدا میکردند، روحیه مییافتند، دارالاماره را محاصره میکردند، عبیداللَّه را میگرفتند؛ یا میکشتند و یا میفرستادند میرفت. آن گاه کوفه از آنِ امام حسین علیهالسّلام میشد و دیگر واقعهی کربلا اتّفاق نمیافتاد! اگر واقعهی کربلا اتّفاق نمیافتاد؛ یعنی امام حسین علیهالسّلام به حکومت میرسید. حکومت حسینی، اگر شش ماه هم طول میکشید برای تاریخ، برکات زیادی داشت. گرچه، بیشتر هم ممکن بود طول بکشد.
یک وقت یک حرکت بجا، تاریخ را نجات میدهد و گاهی یک حرکت نابجا که ناشی از ترس و ضعف و دنیاطلبی و حرص به زنده ماندن است، تاریخ را در ورطهی گمراهی میغلتاند. ای شریح قاضی! چرا وقتی که دیدی هانی در آن وضعیت است، شهادت حق ندادی؟! عیب و نقصِ خواصِ ترجیح دهندهی دنیا بر دین، همین است.
قسمتی از سخنان زیبای مقام معظم رهبری در جمع فرماندهان لشگر 27 تهران
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=4790
از خودم خسته شده ام....
از راهم....
از زندگیم...
نه اینقدر خوبم که دلم خوش باشه...
نه اینقدر بد که بگم این زندگی حقمه...
بین شرق و غرب زمانه مانده ام...
سست عنصر شده ام....
ارباب تو دستم بگیر کم آورده ام...