آدمهای معمولی خیلی هم که موفق باشند می توانند زندگی خود را مدیریت می کنند.
اما شهدا مرگ خود را مدیریت می کنند...
شهادت یعنی زندگی مان را کجا خرج کنیم که زندگی دیگران معنی پیدا کند.....
آدمهای معمولی خیلی هم که موفق باشند می توانند زندگی خود را مدیریت می کنند.
اما شهدا مرگ خود را مدیریت می کنند...
شهادت یعنی زندگی مان را کجا خرج کنیم که زندگی دیگران معنی پیدا کند.....
جمعه سوریه عاشورا بوده گویا...
بچه های مستشار لشکر بیست و پنج کربلا
سیزده شهید .... شهید رحیم کابلی شهید محمد بلباسی(فرمانده خادم الشهدا) شهیدرضا حاجی زاده شهید جواد دوربین شهید بهمن قنبری شهید جمشیدیان شهید سیدرضا طاهر شهید محمودرادمهر شهید جواد بریری شهید علی عابدینی و شهید حسین مشتاقی...
جمعی اسیر شدن....خدا شهادت نصیبشون کنه اسیری بد دردیه...
دلم یه جوریه
ولی پر از صبوریه
چقد شهید دارن
میارن از تو سوریه
من باید برم ، آره برم سرم بره
نذارم هیچ حرومی طرف حرم بره
یه روزیم میاد نفس آخرم بره
منو یه کم ببین
سینه زنیم رو هم ببین
ببین که خیس شدم
عرق نوکریمه این
دلم یه جوریه
ولی پر از صبوریه
چقد شهید دارن
میارن از تو سوریه
من باید برم ، آره برم سرم بره
نذارم هیچ حرومی طرف حرم بره
یه روزیم میاد نفس آخرم بره
حسین(ع) آقام آقام
حسین(ع) آقام آقام آقام
یه دسته گل دارم
برای این حرم میدم
گلم که چیزی نیست!
برا حرم سرم میدم
برای قربونی
اسماعیل رو میدم با عشق
خودم با بچه هام
فدای بانوی دمشق
منم یه مادرم ، پسرمو دوسش دارم
ولی جوونمو ، به دست بی بی می سپرم
بی بی قبول کنه ، بشه مدافع حرم
حسین(ع) آقام آقام
حسین(ع) آقام آقام آقام
اینا که از جنون
یه کلمه نفهمیدن
شبیه شامیا
به گریه هام می خندیدن
کنایه می زنن
دلمو می سوزونو
می خوان با حرفاشون
خالی کنن دل منو
قسم به اون بدن ، که چیدنش روی حصیر
منم شبیه اون ، عقیله ای که شد اسیر
به غیر زیبایی ، نمی بینم تو این مسیر
حسین(ع) آقام آقام
حسین(ع) آقام آقام آقام
ای سایه سرم
تا که تو رفتی همسرم
همش بهونه ی
تو رو می گیره دخترم
به جای لالایی
روضه براش می خونمو
دم بابا باباش
داره می گیره جونمو
گناه دخترم ، چی بوده که بابا ندید
گلم بابا می خواد ، جواب ناله شو بدید
فقط رقیه جون ، صدای بچه مو شنید
حسین(ع) آقام آقام
حسین(ع) آقام آقام
همان قدر که به دخترها چگونه پوشیدن را مى آموزید ،
به پسرها فرهنگ مزاحم نشدن را آموزش دهید ...
حجاب براى زن همانقدر اهمیت دارد که حجب براى مرد ...
دلایل بودنم را مــــــــرور میکنم هر روز!
هر روز از تعدادشان کــــــــم میشود!
آخرین باری که شمردمشان
تنها یک دلیل برایم مانده بود..!
آنهــــــــــم دیدن تو بود !!
دلم ﻣــﮯ ﺧــﻮﺁﻫَــﺪ ﺁﺭاﻡ ﺻـِـﺪﺍﻳَﺖ ﮐُــﻨَــﻢ:
ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ ﯾـﺎ ﺷـﺎﻫـِﺪَ ﮐُـﻞِّ ﻧـَﺠْـﻮﻯ
ﻭ ﺑـِـﮕـــــــــﻮﯾَــﻢ ﺗــﻮ ﺧــﻮﺩ ِ ﺁﺭاﻣـِـــــــــﺸــﮯ
ﻭ ﻣـَـﻦ ﺧــﻮﺩ ِ ﺧــﻮﺩ ِ ﺑــﯿــﻘَــﺮﺁﺭ...
ﺧﺪﺍﯾــــــﺎ !
ﺧــــﺮﺍﺑﺖ ﻣﯽ ﺷــــﻮﻡ
ﻣﺮﺍ ﻫﺮ ﮔــــﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧـــــﻮﺍﻫﯽ ﺑﺴـــــﺎﺯ ...
ﺍِﻟﻬـــــﯽ ﻭَ ﺭَﺑـّــــﯽ ﻣَﻦْ ﻟـــــﯽ ﻏَﯿْﺮُﮐـْـــ
باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه
یادم اید روز باران روز سرشار از گناهان
می دویدم زیر باران تا بشوید این غباران
باز دلم را مه گرفته قلب من را وهم گرفته
می روم تا من بشویم این غبار غم گرفته
اما کو باران؟کو ترانه؟ کی خورد بر بام خانه؟
یاد ان روزی که رفتم زیر سقف با او نشستم
یاد ان دم که کرد مستم بر لبش نقشی زبوسه بستم
کاش بارانی بیاید درد و غم یا غباری زداید
چهره ام را غم گرفته باز قلبم را ماتم گرفته
تا به کی کولاک و باد است؟ لیک حالم خراب است؟
باد نسیان در وجودم تیره کرده تارو پودم
کاش جای برف و کولاک تند بارانی بگیرد
از سرم تا تنم را از وجودم تا دلم را
از تمام تیرگی ها از تمام این گناهان سخت شوید تند باران
ابرها را می شمارم اسمان را دوست دارم
کو کجا رفت ابرهایم؟ اسمان گریه هایم؟
کاش چشمانم بایستد زین همه اشک باران
چهره ام پاک است ولیکن اندرونم غرق اه است
باران ای رحمت شب بر درونم چیره شو تو
باد نسیان را هم بیاور شستشو ده هر چه باشد
امشب برفیست اما یاد می کنم باران را
یاد ان چشم پرز باران التماس کودکانه خوابهای عاشقانه
یاد ان راهی که خسته او گذر کرد زیر باران
ای باران ای ترانه بردلم عشقش روانه
کو کجاس جویباران؟ گردش این روزگاران؟
راه قلبم بسته گشته رگ ز خونها خسته گشته
کو کجاس قدرت عشق؟ بگسلد دیوار رگ را
خون جهد بیرون تراود قلب من ارام گیرد
یاد دارم کودکی را نوجوانی را جوانی را
عشق های ماندگار دیروز و عشق های امروز انی را
تلخی دوران گذشته خوب و شیرین بود به کامم
شادی لحظه شیرین امروز زهردار می کند کامم
حسرت دوپای کودکانه یک دل لبریز و ساده
زین جهانم اروز شد رفت ساده رفت ساده
ای باران نمی ایی؟ زنجیر رنج و غم را نمی گشایی؟
ای باران خسته ام من زین جهان بگسسته ام من
زندگی و ارزوهایش عشق و خود بندگیهایش
ای باران نه ترانه نه ریزشت بر بام خانه
من تو را می خواهم امشب
تا بیایی بشویی وجودم جان بخشی بر دل بی تار و پودم
زندگانی در جوانی زیباست توبه کردم ای باران تا بیایی پاک گردم زین گناهان توبه کردم
باز باران بی ترانه بی مهابا می زند بر سقف قلبی
کو کجایم؟من دگر باز؟ کو کجا رفت ان دل ناز؟
امدی باران فدایت؟ سالها بودم چشم به راهت
دیر کردی باز باران خفته ام بر خاک گورم
باز خیالی نیست نازم تر کن از اشکت تنم را
این تن خفته بر خاک می تواند زنده گردد؟!
اینک اما یاد ندارم کودکی را نوجوانی را یاد دارم لحظه غفلت در جوانی را
امدی تا بشویی افسوس زندگانی را؟ اه و افسوسی ندارم زیر گورم
بازباران جاری شو بر سر ان جوانی سیر می کند در غفلت و نادانی
باز باران با ترانه سخت و محکم می خورد بر خاک خانه!
پی نوشت: بعد از دوسال یعنی الان16اسفندماه سال 94شاعر این شعر اومده تو وبلاگم گفت بنویس این شعر مال اونه....بسی خوشحال شدم...این شعر تو وایبر خدابیامرز خیلی زیاد فوروارد میشد...
شعر باز باران شاعر گرامیش خانم م.موسوی هستن....امیدوارم هرروز تو زمینه شعر موفق تر باشن و دوستداران شعر و ادب شاهد مجموعه کارهاشون باشن...
این روزها با دیدن عکس هر کدوم از شهدای حرم دلم میگیره...
لیاقت شهادت که ندارم.....مردن هم دوست ندارم....
میگم شهادت فرشتگان خنده اشون میگیره با کدوم عمل و....
شب شهادت حضرت زهرا (س) شهادت میخوام....
میدونم غرق گناهم....میدونم بدبختم....ولی شهادت میخوام...
امشب شب شهادت مظلومانه یک مادره....
کوچه و درد و سیلی ....
صورت نیلی ...
هوای شهر دوباره مسموم شده نفس کم اوردم....
دلم گریونه....
یازهرا(س)