همیشه وقتی از حجاب وحیا حرف میزنیم از خانم ها میگیم ...
از چادری ها میگیم....
اما امروزمیخوام بگم...
سلامتی هر پسری که ریش داره وبهش میگن پاچه بزی و خم به ابرو نمیاره...
سلامتی اونیکه پاتوقش مزار شهداس نه باشگاه کامبیز بدنساز...
سلامتی کسی که جای پرورش اندام وتزریق بازو پرورش ایمان میکنه وخودسازی...
سلامتی پسری که سَرشو خم میکنه تا سنگ فرش خیابونا ،نه رودروی ناموس مردم....
سلامتی هرچی پسره که بلوز آستین بلند میپوشه و شلوار کتوننه لباس تنگ وشلوارجاستین...
سلامتی اونی که نه مدونا میشناسه نه شکیرا والیزابت تیلور ...
دختر رویاهاشم سلنا گومز نیست...
سلامتی اون مردی که وقتی تو تاکسی میبینه دوتا خانم نشسته نمی ره وسطشون بشینه...
سلامتی اون پسری که بلده مکبر باشه و نماز اول وقتش حجته...
سلامتی اون پسری که تظاهراتو راهپیمایی رفتنش عین نماز اول وقت میمونه براش...
سلامتی اون پسری که جای نود شب زود میخوابه تا صبح نمازش قضا نره...
سلامتی هرکی که پیشش،روبروش ،کنار دستش تو کلاس باامنیت میشینی وانگارنه انگار
کنارش دختر نشسته...
سلامتی اون پسری که بعد امتحان نمیره پیش همکلاسی های مونث وبگو بخند راه بندازه...به بهانه ی امتحان...
سلامتی اون پسری که حاضره دخترا بهش بگن مَریض و اون وا نده...
سلامتی آقا پسری که وقتی تو ماشینش صدای ضبطش وبلند میکنه نوای کربلا کربلا میاد...
سلامتی اون آقایی که ظهر تو دانشگاه پشت کفشاشو خم میکنه وآستیناش بالا وآب میچکه...
جوراباشم از جیباش آویزونه...
مهم نیست دخترای جفنگ دانشگاه مسخرش کنن مهم زود رسیدن به حسینیه اس...
سلامتی اونی که تو تابستون میره اردوی جهادی نه صفا سیتی با دوست دختراش توشمال...
سلامتی هرچی پسر مذهبی...
سلامتی هرچی بچه حزب اللهی....
سلامتی همشون صلوات...
داری داخل یک کوچه طولانی راه می روی، چپ و راستت خانه های جورو واجور، درهای مختلف با انواع رنگ ها، حیاط های بزرگ و کوچک، حوض و پله و باغچه و ...
اما تو از کجا فهمیدی خانه ای که داری می بینی بزرگ است یا کوچک؟؟؟؟
اصلاً تو که نمی بینی حیاطش را ...
تو داخل کوچه هستی و تنها چیزی که می توانی ببینی در است ...
در هایی که بعضی طرح دارند و بعضی ساده، بعضی رنگی و تر و تازه، بعضی زنگ زده و زهوار در رفته...
همینطور که داری به راهت ادامه می دهی، می رسی به خانه ای که درش باز است...
تازه اگرخودت هم نخواهی از سر کنجکاوی هم که شده، باز هم سرت را می چرخانی و همانطور که داری رد می شوی، داخلش سرکی می کشی و بعد اگر کنجکاوی ات ولت کرد به راهت ادامه می دهی...
فکرت مشغول می شود به حیاط و حوض و باغچه و...
آری در باز بود و توانستی داخل خانه را ببینی...
اما اگر در بسته باشد چه ؟؟؟
باز هم می توانی ؟؟؟
معلوم است که نه...
اصلاً اگر آنقدر جلوی در بایستی تا علف زیر پایت سبز بشود هم نمی توانی ببینی چه خبر است در خانه....
اصلاً وقتی در بسته باشد همینطور ردمی شوی و می روی و هیچ چیز این خانه توجه تو را جلب نمی کند چه رسد به اینکه بخواهی داخلش را ببینی....
خلاصه کم کم به انتهای کوچه می رسی و داخل چند تایی از خانه ها را می بینی که در هاشان باز است، بعد می رسی به خیابان...
وارد پیاده رو می شوی و شروع می کنی به قدم زدن...
آنطرف تر چند جوان را می بینی که از کنار همه بی تفاوت رد می شوند و می گذرند ولی وقتی به بعضی ها می رسند جور دیگری رد می شوند، شاید چیزی، حرفی، متلکی هم می پرانند...
از خودت می پرسی چرا؟؟؟
چرا فقط به بعضی ها جور دیگری نگاه می کنند؟؟
چرا فقط به بعضی ها متلک می گویند؟؟؟
چرا فقط بعضی ها را اذیت می کنند؟؟؟
جواب با شما
روزی روزگــــآری
دختران ایران من حجاب
داشتند
پوشیده بودند
و حیا حرف اول را می زد
روزی روزگــــاری
درکشورم جنگ شد
نبردی سخت و دلهره آور
اما مردان ایران من که
نمرده بودند
غیرت که نمرده بود
مسلمانی که ازیادها
نرفته بود
مردانی بودند از جنس
غیرت
رفتند و جان دادند
وآسمانی شدند
می پرسی برای چه؟؟؟
خواهرم!!!
برای آنکه حجابت را
برنداری
برادرم!!!
برای آنکه غیرتت را به تاراج نبرند
..........
روزی روزگاری
ایران من ایران بود
سرشار از حیا وعفت زهرا
و غیرت عباس
ولــــــی
روزگاری بود...تمام شد..
دیگر در پس کوچه های
کشورم هم امنیت نیست
دیگر سربالا کردن و
نگاه کردن به روبرو سخت است
دیگر دانشگاه محل تحصیل
نیست
دیگر چادری های ما امّل
شده اند
و
بی حجاب ها متمدن
دیگر مردهای با غیرت
کوته فکرند
و
بی غیرت ها روشن فکر
وخیلی دیگرهای دیگر
(توبگو)
.
.
.
آری
.
.
.
روزی روزگاری بود...و
دیگر نیـــست
تنهایی محض...
لحظه هایی هست که وقتی سخت دلگیری دردت را در
سینه ات فرو می ریزی تا آشکار نگردد
لحظه هایی هست که وقتی اشک در چشمانت حلقه
زده، بغض می کنی اما پشت لبخندی ساده پنهان
خواهی کرد
لحظه هایی هست که وقتی دلت خیلی گرفته و می
خواهی درد دلت را فریاد بزنی از سنگینی بغضت نمی
توانی
لحظه هایی هست که سخت، خسته می شوی از
دست کسانی که حرف هایت را نمی فهمند و باز چیزی
نمی گویی
لحظه هایی هست که وقتی از تنهایی زمین گیر می
شوی، سرت را به دیوار تنهاییت می گذاری و باز هیچ
نمی گویی
لحظه هایی هست که دلت می خواهد فریاد زنی و
خالی شوی از هر چه درد، ولی باز نمی توانی...
و
لحظه ایی که سخت تر از تمام لحظه هاست. لحظه ای
که عادت می کنی به هر چه درد و چه سخت لحظه
ایست..
اینها جملات «برژینسکی»، یهودی لهستانیالاصلی است که در دوران ریاست جمهوری «جیمی کارتر»، مشاور امنیت ملیِ کاخ سفید و از طراحان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بوده است.
تکیه بر نفوذ فرهنگی برای براندازی نظامهای سیاسی، یک رویهی رایج در
عرصهی جنگ نرم است. وقتی ارزشهای یک ملت که اساس و بنیان مقاومت آنها را
تشکیل میدهد توسط دشمن تخریب شود دیگر انگیزهای برای استقامت و پایداری
باقی نمیماند و بسیار راحت، تسلیم خواهند شد.
تجربهی شکست مسلمانان پس
از هشت قرن تسلط بر «اندلس» نشان داد که تهاجم فرهنگی تا چه اندازه
میتواند تخریبکننده باشد. «مسیحیان شمال، قراردادهایى را با حاکمان
مسلمان بستند و طبق آن آزادانه به ایجاد تفریحگاه و مدرسه و انجام تجارت
بین مسلمانان پرداختند. در مدارس خود به فرزندان مسلمان، افکار دینى مسیحیت
را القا مىکردند و با به گردش درآوردن دخترانِ زیباروى مسیحى در
تفریحگاهها، جوانان مسلمان را به آنجا مىکشاندند و با ترویج خرید و
فروش مشروبات الکلى، مردم مسلمان را از اعتقادات دینى خود دور مىساختند و
به این طریق، فساد را در تمام پیکرهی جامعهی اسلامى، رسوخ دادند و آن را
از درون تهى کردند . بدین ترتیب بود که توان مقاومت را از آنان
گرفتند.»[ مصطفى نورانى اردبیلى، کتاب «بررسى عقاید و ادیان»/ ص ۲۹۱]
در شرایط کنونی هم جبههی فرهنگی دشمنان ما به شلیکهای خود ادامه میدهد؛ البته نه شلیک راکت و بمب اتمی، بلکه شلیک فرهنگ منحط غربی و نمادهای فاسد آمریکایی! نمادهایی مثل «عروسک باربی»، فروشگاههای زنجیرهای «مک دونالد» و کارت تبریک «والنتاین» که در قالب مقداری غذا، پلاستیک و کاغذ، در واقع، فرهنگ آمریکایی را به جوامع هدف، تزریق میکنند.
«پیتر برگر»، جامعه شناس معروف آمریکایی با ذکر خاطرهای از میزان تأثیرگذاری کارت والنتاین در کشور چین خبر میدهد. او میگوید: «چند سال پیش، نمایندهی شرکت کارت تبریک آمریکاییِ Hallmark در چین را ملاقات کردم. او با خوشحالی تمام گفت: "فروش، بسیار خوب است و ما ۶۰ میلیون مصرف کنندهی چینی داریم." وقتی از او سوال کردیم که کدام نوع از کارت تبریک در آنجا مشتری بیشتری دارد، در پاسخ گفت: «کارت تبریک والنتاین (Valentine)." و زمانی به او گفتم: «ترجمهی متن کارت والنتین به زبان چینی، باید کار سختی باشد» در پاسخ گفت: «آنها کارت را با متن انگلیسی میخواهند!» به این ترتیب، هم پیامهای فرهنگی والنتاین و هم زبان آمریکایی، با تمام زمینههای فرهنگیاش در چین گسترش مییابد.» [داود رنجبران/ کتاب «جنگ نرم»/ ص۶۶]
از این دست حوادث عبرتآموز، فراوان است و کشتیبان بصیر انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای، بیش از ۲۰ سال پیش، خطر «تهاجم فرهنگی» و «شبیخون فرهنگی» را گوشزد کرده بود [+] که البته عدهای جدی نگرفتند و هنوز هم جدی نمیگیرند. خدا کند ما در زمرهی جمع قلیلی باشیم که از این وقایع، عبرت میگیریم؛
چراکه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: ««ما اکثر العبر و اقل الاعتبار .[نهج البلاغه/ حکمت ۲۹۷]
"چه بسیارند عبرتها و چه اندک است عبرت گرفتن."
اگه غرور کلـــــاس داره…
اگه بی محلی کلـــــاس داره…
اگه بی غیرتی کلـــــاس داره…
اگه بی حیایی کلـــــاس داره…
اگه تنوع طلبی کلـــــاس داره…
اگه عوضی بودن کلـــــاس داره…
اگه تیغ زدن مردم کلـــــاس داره…
اگه خیانت ونامردى کلــاس داره..
اگه واقعاایناکلـــاس داره..
مــن میخوام کــه
بی کلاس ترین ادم روى زمین باشم
به بعضیا باید گفت:
اینقدر کلاس میذاری،زنگ تفریح هم داری؟